در اين مقاله، مفهوم طبقه در ديدگاه «اولريش بک» نقد و بررسي شده است. چارچوب نظري پژوهش بر مبناي رويکرد انتقادي است که هدف اصلي آن به چالش کشيدن فرهنگ و عقل خودبنياد مدرنيته است. اولريش بک به عنوان يکي از نظریهپردازان مدرنيته انعطافپذير، مرگ طبقه، مرگ هويتهاي جمعي و سا چکیده کامل
در اين مقاله، مفهوم طبقه در ديدگاه «اولريش بک» نقد و بررسي شده است. چارچوب نظري پژوهش بر مبناي رويکرد انتقادي است که هدف اصلي آن به چالش کشيدن فرهنگ و عقل خودبنياد مدرنيته است. اولريش بک به عنوان يکي از نظریهپردازان مدرنيته انعطافپذير، مرگ طبقه، مرگ هويتهاي جمعي و سازههاي سنتي را در فرايند گذار به مدرنيته انعطافپذیر اعلام ميکند و بر عنصر فردگرايي در عصر جديد تأکيد ميکند. نويسندگان در مقاله حاضر اين چارچوب را به دليل ناديده گرفتن نابرابريهاي اجتماعي در جامعۀ مدرن مورد نقد قرار ميدهند و نشان ميدهند که نظريۀ بک دربارۀ زوال هويتهاي جمعي داراي ناهماهنگيها و تناقضات بسيار جدي است. هدف اصلي اين مقاله، رد واقعيت تغییرات اجتماعي نيست، بلکه هدف اصلي، تبيين اشتباهات و تناقضات دروني موجود در آثار بک، همراه با دفاع از تحليل طبقاتي در مباحث جامعهشناختي است
پرونده مقاله
اين پژوهش به بررسي رابطۀ محروميت نسبي و خشونت سياسي در بين شهروندان زاهداني ميپردازد. استان سيستان و بلوچستان به علت شرايط خاص اقليمي و فرهنگي، همواره يکي از مناطق حساس و چالش زا در ايران بوده است. دو چالش اصلي اقليت گرايي قومي و اقليت گرايي مذهبي، اين منطقه را مستعد ر چکیده کامل
اين پژوهش به بررسي رابطۀ محروميت نسبي و خشونت سياسي در بين شهروندان زاهداني ميپردازد. استان سيستان و بلوچستان به علت شرايط خاص اقليمي و فرهنگي، همواره يکي از مناطق حساس و چالش زا در ايران بوده است. دو چالش اصلي اقليت گرايي قومي و اقليت گرايي مذهبي، اين منطقه را مستعد رفتارهاي خشونتآمیز ميکند. پديدۀ خشونت سياسي در مناطقي از كشور كه به شدت متأثر از ارزشهاي سنتي و قوميتي خود هستند و گرايش و پايبندي كمتري نسبت به حکومت مرکزي دارند، بيشتر مشهود است. خشونتهاي سياسي در اين منطقه محصول علل و عوامل مختلف و متنوعي است و ابعاد عيني و ذهني متعددي دارد که در اين پژوهش به تبيين رابطه احساس محروميت نسبي با خشونت سياسي پرداخته ميشود. روش تحقيق مورد استفاده در اين بررسي، روش پيمايشي است. فن جمعآوری اطلاعات، استفاده از پرسشنامه بوده است. جامعه آماري تحقيق حاضر شامل کليه شهروندان شهر زاهدان بوده است که حجم نمونه 384 نفري به شيوه نمونهگیری خوشهاي انتخاب شد. اطلاعات گردآوریشده به كمك نرمافزار spss تجزيه و تحليل شده است. نتايج حاصل از تجزيه و تحليل دادهها نشان داد که بين احساس محروميت نسبي با رفتارهاي خشونتآمیز در میان شهروندان مورد بررسي، ارتباط معنیداری وجود دارد. تفاوتهاي مذهبي، دوري از مرکز و مراودات فرهنگي، بافت زندگي عشيرهاي، فقر و بيکاري، عدم مشارکت فراگير، قاچاق، ضعف زيرساختها، هماننديهاي فرهنگي، قومي، مذهبي با دو کشور بحرانزده افغانستان و پاکستان، تقويت جريانهاي ضد شيعه نظير فرقه وهابيت از جانب بيگانگان از جمله عربستان و پاكستان و مشكلات طبيعي مثل كمبود آب، خشکسالی و... از علل اساسي خشونت سياسي در اين منطقه محسوب ميشود.
پرونده مقاله