«کارل گوستاو یونگ»، یکی از برجسته ترین متفکران معاصر است که موضوع کهنالگوها و بازتولید آنها در قالب اسطوره های سیاسی مدرن را بررسی کرده است. از منظر یونگ، کهن الگوها مقولاتی اند که از گذشته های دور و از اعقاب و نیاکان (حیوانی و انسانیِ) ما به ارث رسیده اند و بخشی از ن چکیده کامل
«کارل گوستاو یونگ»، یکی از برجسته ترین متفکران معاصر است که موضوع کهنالگوها و بازتولید آنها در قالب اسطوره های سیاسی مدرن را بررسی کرده است. از منظر یونگ، کهن الگوها مقولاتی اند که از گذشته های دور و از اعقاب و نیاکان (حیوانی و انسانیِ) ما به ارث رسیده اند و بخشی از ناخودآگاه ما را تشکیل می دهند. کهن الگوها در گذشته های دیرین در قالب افسانه ها و اسطوره ها خودنمایی می کردند؛ اما - برخلاف پیش بینی روشنگری - آنها نه تنها از بین نرفتند، بلکه زندگی سیاسی مدرن را نیز دستخوش تحولات بسیار نمودند. یکی از برجسته ترین این تحولات، شکل گیری ایدئولوژی های سیاسی مدرن و جنبشهای توده ای است. به بیان ساده، کهن الگوها در عصر مدرن به شکلی دیگر به حیات خود ادامه داده اند. بر این اساس مقالۀ حاضر قصد دارد بر مبنای چارچوب نظری یونگ، ارتباط اسطوره های سیاسی مدرن را با کهن الگوها بررسی کند. پرسش اصلی مقالۀ حاضر این است: چگونه کهن الگوهای گذشته، در روان انسان مدرن بازتولید شود؟ فرضیۀ مقالۀ حاضر این است که این کهن الگوها در ضمیر ناخودآگاه انسان رسوب کرده اند و رهبران فرهمند (کاریزماتیک) مدرن با بازمفصل بندی کهن الگوها، مجدداً آنها را فعال می سازند. رهیافت مقالۀ حاضر اندیشه شناسی است. بدین معنا که فرایند شکل گیری کهن الگوها در عصر مدرن را بازسازی می کند. روش مقاله نیز تحلیل محتوای کیفی است. بدین معنا که به تحلیل (استنباط، استدلال بر له یا علیه) اندیشه ها و مفاهیم مرتبط با کهنالگوها میپردازد. می توان مهم ترین یافتۀ تحقیق حاضر را چنین برشمرد: در عصر مدرنیتۀ متأخر، کهن الگوها همچنان در ناخودآگاه روانی انسان حضور دارند و بحران های اجتماعی - روانی (همانند سرگشتگی میان سنت و مدرنیسم) میتواند این فرصت را در اختیار رهبران فرهمند (کاریزماتیک) اقتدارطلب قرار دهد تا آنها را مجدداً فعال سازند. به بیان ساده، در عصر حاضر همچنان زمینۀ شکل گیری ایدئولوژی های تمامیت خواه - بر مبنای کهن الگوها - مهیاست.
پرونده مقاله
انتخابات ریاست جمهوری در ایران همواره تحلیلگران و کارشناسان سیاسی را شگفت زده و غافلگیر كرده است. با بررسي هاي تحليلي انجام شده دربارۀ موضوع انتخابات رياست جمهوري يازدهم در ايران، چه در سطح تحليلگران داخلي و چه در سطح خارجي، آشكار شد که عمده این غافلگیری ناشی از تحلیل ه چکیده کامل
انتخابات ریاست جمهوری در ایران همواره تحلیلگران و کارشناسان سیاسی را شگفت زده و غافلگیر كرده است. با بررسي هاي تحليلي انجام شده دربارۀ موضوع انتخابات رياست جمهوري يازدهم در ايران، چه در سطح تحليلگران داخلي و چه در سطح خارجي، آشكار شد که عمده این غافلگیری ناشی از تحلیل های تکعاملی و تک بعدی است و مدلی وجود ندارد که بتواند تمام لایهها و ابعاد اثربخش در نتیجه انتخابات را بررسی کند. از اين رو اين مقاله در پي بررسي انتخابات يازدهم با استفاده از مدلي سه لايه اي است كه درونی ترین لایۀ آن، سطح گفتمانی انتخابات، لایۀ میانی آن مبتنی بر نظريۀ محروميت نسبي كه سعی در ارائه تبیینی از شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه دارد و بیرونی ترین لایۀ آن، توصيفی از سطح میدانی انتخابات را بررسی می کند و عوامل فردی، سیاسی و اجتماعی مؤثر در نتیجۀ انتخابات را ارائه می دهد.
پرونده مقاله
در تحلیل چرایی شکلگیری نتایج انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به ریشهها و دلایل متعددی اشاره شده و از کیفیت سیاست ورزی حجه الاسلام حسن روحانی و تیم حامی اش در ایام رقابتهای انتخاباتی تا موج انتخاباتی ایجادشده توسط گروههای سیاسی در حمایت از ایشان مورد تأکید قرار گرفته اس چکیده کامل
در تحلیل چرایی شکلگیری نتایج انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به ریشهها و دلایل متعددی اشاره شده و از کیفیت سیاست ورزی حجه الاسلام حسن روحانی و تیم حامی اش در ایام رقابتهای انتخاباتی تا موج انتخاباتی ایجادشده توسط گروههای سیاسی در حمایت از ایشان مورد تأکید قرار گرفته است. در این مقاله اما تلاش شده بازتاب ریشههای روان شناختی و احساس محرومیت نسبی شکلگرفته در جامعۀ ایرانی در شکلگیری موج حمایتی از دکتر روحانی مورد مطالعه قرار گیرد. به طور کلی در چشم انداز فردگرایانه و روان شناختی، شرایط تغییر وضع موجود را باید در تصورات و احساسات فردی که خود متأثر از تحولات اجتماعی است، جست وجو کرد. در این مقاله بر اساس الگوی نظری «تد رابرت گر» و در نظر گرفتن این پیش فرض که نارضایی اجتماعی و تلاش برای تغییر وضع موجود، ناشی از میزان و شدت احساس محرومیت نسبی در میان گروههای گوناگون هر جامعه است، زمینههای ایجاد محرومیت نسبی در جامعه از جمله ادراک و فهم نابرابری در دوران هشت ساله دولتهای نهم و دهم مطالعه شده است. در نهایت این جمع بندی به دست آمده که چگونه عوامل گوناگونی همچون گسترش جامعه دانشگاهی و نارضایتی این گروه از عملکرد دولت، شکلگیری شکاف طبقاتی ناشی از اختلاف فاحش درآمد سرانه در میان طبقات گوناگون اجتماعی، افزایش تورم، فاصله میان درآمد و هزینهها و بیکاری، بازتاب خود را در محرومیت نسبی جامعه، ایجاد سرخوردگی و در نهایت تلاشی عمومی برای تغییر وضع موجود و رأی دادن به بارزترین نامزد انتخاباتی منادی تغییر وضع موجود نشان داده است.
پرونده مقاله
پس از پایان جنگ سرد، مرزهای هویتی ملتها که بر اساس وابستگی به یکی از قطبهای سیاسی و ایدئولوژیک یا عدم وابستگی به آنها مشخص میشد، دگرگون گردید و نقش و اهمیت فرهنگ در فرایند هویتیابی ملتها برجستهتر شد. در حالی که مرزهای هویتی در گذشته، بیشتر بر اساس شاخصهای سیاسی چکیده کامل
پس از پایان جنگ سرد، مرزهای هویتی ملتها که بر اساس وابستگی به یکی از قطبهای سیاسی و ایدئولوژیک یا عدم وابستگی به آنها مشخص میشد، دگرگون گردید و نقش و اهمیت فرهنگ در فرایند هویتیابی ملتها برجستهتر شد. در حالی که مرزهای هویتی در گذشته، بیشتر بر اساس شاخصهای سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی تعیین میشدند، به تدریج مرزهای هویتی بر اساس شاخصهای فرهنگی شکل گرفتند و هویت فرهنگی و تمدني بیش از گذشته مبنای تفکیک واحدهای سیاسی قرار گرفت. این مقاله با استفاده از روش توصيفي - تبييني، به دنبال ارائۀ تبیینی از چرایی تقابلهای برونتمدنی و درونتمدنی در سالهای اخیر بر اساس نظريه برخورد تمدنهاست. نتایج این مقاله مؤید این فرضيه است که در شرایط جدید، فرایند یکسویة جهانیشدن، به همان میزان که مرزهای فرهنگی جوامع را از میان برداشته و در جهت غربی کردن آنها حرکت کرده است، موجب شده است تا گروههای اجتماعی، هویت خود را بر اساس غیریت از غرب و فرهنگ و تمدن غربی بازتعریف کنند و در فرایند هویتیابی فرهنگی و تمدنی، روند غربستیزی و غربگریزی افزایش یافته است
پرونده مقاله
چند دهه از تولد رشتۀ مطالعات منطقهای به عنوان زیرشاخهای از مجموعۀ علوم سیاسی و روابط بینالملل میگذرد، اما تسلط رهیافتهای روابط بینالملل بر ادبیات علمی و روش پژوهش این رشتۀ علمی، انکارناپذیر است. سیر تکامل رشتۀ مطالعات منطقهای نشان داد که انجام پژوهش در این رشته چکیده کامل
چند دهه از تولد رشتۀ مطالعات منطقهای به عنوان زیرشاخهای از مجموعۀ علوم سیاسی و روابط بینالملل میگذرد، اما تسلط رهیافتهای روابط بینالملل بر ادبیات علمی و روش پژوهش این رشتۀ علمی، انکارناپذیر است. سیر تکامل رشتۀ مطالعات منطقهای نشان داد که انجام پژوهش در این رشته ممکن است در یک زمان نیازمند پژوهش در تاریخ، علوم سیاسی، جامعه شناسی، اقتصاد، جغرافیای سیاسی و بسیاری دیگر از گرایشهای علمی باشد که برحسب مورد به آنها رجوع میشود. این امر، دشواری پژوهش در زمینه مطالعات منطقهای را نشان میدهد. این مقاله قصد دارد نقشههای شناختی فازی را به عنوان روشی، با قابلیت کاربرد در حوزۀ مطالعات منطقهای معرفی کند، به گونهای که این روش بتواند نیاز پژوهشگر را در زمینه مطالعۀ موضوعاتی که پیش از این، پیشینه موضوعی نداشته و یا در حکم «پدیده»ای مبهم هستند، برطرف کند. امتیاز این روش، اولاً امکان شناخت اجزای یک پدیده مبهم و کمک به فهم روابط میان آنها و ثانیاً امکان استخراج نقطه مورد توافق از لابه لای نظرات مختلف دربارۀ آن پدیده است
پرونده مقاله
در اين مقاله، مفهوم طبقه در ديدگاه «اولريش بک» نقد و بررسي شده است. چارچوب نظري پژوهش بر مبناي رويکرد انتقادي است که هدف اصلي آن به چالش کشيدن فرهنگ و عقل خودبنياد مدرنيته است. اولريش بک به عنوان يکي از نظریهپردازان مدرنيته انعطافپذير، مرگ طبقه، مرگ هويتهاي جمعي و سا چکیده کامل
در اين مقاله، مفهوم طبقه در ديدگاه «اولريش بک» نقد و بررسي شده است. چارچوب نظري پژوهش بر مبناي رويکرد انتقادي است که هدف اصلي آن به چالش کشيدن فرهنگ و عقل خودبنياد مدرنيته است. اولريش بک به عنوان يکي از نظریهپردازان مدرنيته انعطافپذير، مرگ طبقه، مرگ هويتهاي جمعي و سازههاي سنتي را در فرايند گذار به مدرنيته انعطافپذیر اعلام ميکند و بر عنصر فردگرايي در عصر جديد تأکيد ميکند. نويسندگان در مقاله حاضر اين چارچوب را به دليل ناديده گرفتن نابرابريهاي اجتماعي در جامعۀ مدرن مورد نقد قرار ميدهند و نشان ميدهند که نظريۀ بک دربارۀ زوال هويتهاي جمعي داراي ناهماهنگيها و تناقضات بسيار جدي است. هدف اصلي اين مقاله، رد واقعيت تغییرات اجتماعي نيست، بلکه هدف اصلي، تبيين اشتباهات و تناقضات دروني موجود در آثار بک، همراه با دفاع از تحليل طبقاتي در مباحث جامعهشناختي است
پرونده مقاله
این نوشتار می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که در کدام یک از پارادایم های اصلی توسعه (نوسازی، وابستگی و نظام جهانی)، به مفهوم سرمایۀ اجتماعی و مؤلفه های آن توجه شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا تعريفي جامع از سرمایۀ اجتماعی ارائه می شود. سپس با در نظر گرفتن این تعریف و چکیده کامل
این نوشتار می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که در کدام یک از پارادایم های اصلی توسعه (نوسازی، وابستگی و نظام جهانی)، به مفهوم سرمایۀ اجتماعی و مؤلفه های آن توجه شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا تعريفي جامع از سرمایۀ اجتماعی ارائه می شود. سپس با در نظر گرفتن این تعریف و با روش توصیفی- تحلیلی و با ابزار جمع آوری اطلاعات و داده ها از منابع موجود کتابخانه ای، آثار برجسته ترین اندیشمندان این سه پارادایم بررسی می شود. یافته های تحقیق نشان می دهد که سرمایۀ اجتماعی، در گرایش های متأخر پارادایم نوسازی به دلیل نگرش معطوف به نیروها و عوامل داخلی (دروننگری) و اهمیت دادن به متغیرهای فرهنگی و اجتماعی در روند توسعۀ کشورها، تا حدی مورد توجه قرار گرفته است. اهتمام نسبی پارادایم نوسازی به مفهوم سرمایۀ اجتماعی، از نقاط قوت آن محسوب شده و تداوم آن در عصر طلایی سرمایه اجتماعی را ممکن کرده است.
پرونده مقاله