از ذاتگرایی تا پیوندگرایی تاریخی: سهم شرق در سامان نظری تحلیل تمدنی از منظر جامعهشناسی تطبیقی
محورهای موضوعی : پژوهش سیاست نظری
ابراهیم عباسی
1
(دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز)
عادل نعمتی
2
(دانشجوی دکتری علوم سیاسی, دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران)
کلید واژه: ذاتگرایی, شرقشناسی, اروپامحوری, تحلیل تمدنی و آسیا در برابر غرب. ,
چکیده مقاله :
در این نوشتار سعی میکنیم تا نشان دهیم که چارچوب روشی «ذاتگرایی تاریخی» (نفی غربی و مفصلبندی خود به عنوان دیگریِ غربی) که مبنای مفهومپردازی برخی محققان ایرانی از جغرافیای شرق در برابر جغرافیای غرب است، نتیجهای جز بازتولید چرخۀ شوم چارچوبهای نظری دوگانه «شرقشناسی» و «اروپامحوری» در تحلیل تمدنی ندارد. پرسش اساسی آن است که چطور در زمانه تسلط نظم تمدنیِ مدرنیته غربی، ما غیر غربیان میتوانیم بر مبنای ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی خود سخن گفته، نظم تمدنی خود را مفصلبندی نماییم؟ فرضیه این پژوهش در پاسخ به این پرسش بنیادین، آن است که یک سوژۀ غیر غربی نمیتواند راهحل «دیگریِ» بودن نظم تمدنیِ مدرنیته غربی را در قالب «ذاتگرایی تاریخی» پیش گیرد. استراتژی ذاتگرایانه، فرجامی غیر از بازتولید همان مفردات شرقشناسی دانشگاهی غربی به عنوان ماهیت تاریخی شرقی ندارد. برعکس، یک سوژه غیر غربی، زمانی میتواند بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، نظم تمدنیاش را شکل دهد که از یک میراث مشترک جهانی که پیونددهندۀ او با سوژۀ غربی است، در قالب یک «پیوندگرایی تاریخی» برای سخن گفتن استفاده کند. یافتههای این مقاله نشان میدهد که «جامعهشناسی تطبیقی مبتنی بر تحلیل تمدنی» ساموئل آیزنشتاد متاخر، کاربستپذیرترین نظریه برای بررسی این ادعاست. این نظریه، در عین حالی که از میراثی مشترک به عنوان «شرایط امکانی نظم تمدنی» در تاریخ جهانی سخن میگوید، بر کثرتگرایی «صورتبندیهای متمایز نظمِ تمدنی» و فقدان یک نظم تمدنی هژمونیک در تاریخ جهانی که مدعی «مشروعیت» باشد، تأکید دارد. این نوشتار، چارچوب مفهومی «پیوندگرایی تاریخی» را جایگزین «ذاتگرایی تاریخی» در کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان ارائه میدهد. منظور از «پیوندگرایی تاریخی»، بیان یک رابطۀ «تکاملیِ تک¬خطی» بین جوامع غربی با غیر غربی نیست که جوامع غیر غربی باید و لاجرم همان مسیر جوامع غربی را در مفصل¬بندی صورت¬بندی اجتماعی خود طی کنند؛ بلکه برعکس، «پیوندگرایی تاریخی» به دنبال یک «تاریخ جهانی بدون مرکز» است که غربی و غیر غربی بر مبنای یک میراث مشترک و پیوندگرایانه، هر یک بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، به صورت مستقل سخن بگویند و صورتبندیهای متمایز و متفاوتی از نظم تمدنی را در سطح تاریخ جوامع خود تولید کنند. به بیانی «پیوندگرایی تاریخی»، یک «وحدت در عین کثرت» است. روش این مقاله، تاریخ ایدهها یا تاریخ تفکر مبتنی بر رویکرد جامعهشناسی تطبیقی و روش گردآوری دادهها، رجوع به منابع اصیل نظریهپردازان نظم تمدنی است.
In this paper, we attempt to demonstrate that the theoretical framework of "Historical Essentialism" (negation of the West and articulation of oneself as the Western other) used by some Iranian researchers as the basis for the conceptualization of the contrast between the geography of the East against the geography of the West, results in no more than the reproduction of the evil cycle of the duality of "Orientalism" and "Eurocentrism" in civilizational analysis. The fundamental question is how, in the era of Western modernity's domination, can we, as non-Westerners, articulate our own civilization based on our historical and geographical characteristics? The hypothesis of this research is that a non-western subject as a solution cannot assume the role of being "other" of the western modernity's civilizational order in the form of "Historical Essentialism". The essentialist strategy has no solution other than reproducing the same vocabulary of Western academic Orientalism as the historical essence of the East. On the contrary, a non-western subject can form their civilizational order based on the historical and geographical vocabulary of their societies by using a common global heritage that connects them with the western subject, in the form of a "Historical Hybridity". The findings of this article show that the late works of Samuel Eisenstadt about "comparative sociology based on civilizational analysis" is the most applicable theory to investigate this claim. This theory, while acknowledging a shared heritage as "conditions of possibility for civilizational order" in world history, emphasizes pluralistic "articulations of civilizational order" and the absence of a hegemonic civilizational order in world history that could claim "legitimacy. " This paper presents the conceptual framework of "Historical Hybridity " as a replacement for "Historical Essentialism that is presented in Shayegan's "Asia versus the West". The meaning of "Historical Hybridity" is not to express a "unidirectional evolutionary" relationship between Western and non-Western societies, that non-Western societies must necessarily follow the same path as Western societies in the articulation of their social formations; Rather, on the contrary, it seeks a "global history without a center" in which Western and non-Western people could on the basis of a common and hybrid heritage, speak independently based on the historical and geographical singularities of their societies and produce different formations of civilizational order at the level their societies' history. In other words, "Historical Hybridity" is a "unity in diversity. " The method of this article involves the history of ideas or the history of thought based on the comparative sociology approach and data collection method is referring to the original sources of civilizational order theorists.
بلومنبرگ، هانس (1401) مشروعیت عصر مدرن، ترجمه زانیار ابراهیمی، تهران، پگاه روزگار نو.
روای یی، ژاکلین (1386) تراژدی یونان، ترجمه خسرو سمیعی، تهران، قطره.
سعید، ادوارد (1386) شرقشناسی، ترجمه لطفعلی خنجی، تهران، امیرکبیر.
شایگان، داریوش (1397) آسیا در برابر غرب، تهران، فرزانروز.
فردید، سید احمد (1381) دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمانی، به کوشش محمد مددپور، تهران، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نظر.
------------ (1395) غرب و غرب¬زدگی و بحران حوالت تاریخی آن در روزگار نیستانگاری و مکر لیل و نهار زده آخرالزمان، درس¬گفتارهای سید احمد فردید، تهران، بنیاد حکمی و فلسفی فردید.
کسلر، دیرک (1400) نظریههای روز جامعهشناسی از آیزنشتات تا پستمدرنها، ترجمه کرامتالله راسخ، تهران، آگاه.
کالینیکوس، آلکس (1394) درآمدی بر نظریه اجتماعی، ترجمه اکبر معصومبیگی، تهران، آگه.
کچوئیان، حسین و محمدحسین صفار هرندی (1396) «بررسی روش تاریخ¬نگاری ایده¬های آرتور لاوجوی در متن منازعات روش¬شناختی تاریخ اندیشه»، فصلنامه روششناسی علوم انسانی، سال بیست¬ودوم، شماره 93، صص 79-107.
لوویت، کارل (1400) معنا در تاریخ، ترجمه ابراهیمی و حاجی ناصری، تهران، علمی- فرهنگی.
معارف، سید عباس (1380) نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی، تهران، پرسش.
نراقی، احسان (1355) آنچه خود داشت، تهران، امیرکبیر.
واترز، مالکوم (ویراستار) (1381) مدرنیته، مفاهیم انتقادی؛ جامعه سنتی و جامعه مدرن، ترجمه منصور انصاری، تهران، نقش جهان.
وتس، فرانتس یوزف (1393) درآمدی بر اندیشه هانس بلومنبرگ، ترجمه فریده فرنودفر و امیر نصیری، تهران، چشمه.
هابسون، جان.
ام (1387) ریشههای شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی و موسی عنبری، تهران، دانشگاه تهران.
هگل، ویلیام فریدریش (1378) عناصر فلسفه حق، ترجمه مهدی ایرانی¬طلب، تهران، قطره.
هوشمندخوی، علی و دیگران (1399) «ظهور بینشهای متعالی در ادیان عصر محوری بنا به تحلیل ساموئل آیزنشتاد»، فصلنامه پژوهشنامه ادیان، دوره چهاردهم، شماره 28، صص 261-284.
یاسپرس، کارل (1373) آغاز و انجام تاریخ، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، خوارزمی.
Bevir, M. (1999) The Logic of History of Ideas, Cambridge University press.
Bhabha, H. K, (1994) The Location of Culture, Routledge.
Eisenstadt, S. N. (1986) “The Axial Age Breakthroughs in Ancient Israel”, Origins and Diversity of Axial Age Civilizations, S. N. Eisenstadt (ed.) State University of New York Press.
---------------------- (2003) Comparative Civilizations and Multiple Modernities, Vol1, Brill, Boston.
---------------------- (2005) “Collective Identity and the Constructive and Destructive Forces of Modernity”, Comparing Modernities, pluralism Versus Homogeneity, Essays in the Homage to Shmuel N. Eisenstadt, E. Ben Rafel (ed),Y. Sternberg (ed.) Brill.
---------------------- (2009) “Axial visions and axial civilizations, the Transformations of World Histories Between Evolutionary Tendencies and Institutional Formations”, Frontiers of Sociology, P.Hedstrom (ed.) & B.Wittrock (ed.) .
Grafton, A. (2006) The History of Ideas, Precept and practice, 1950-2000 and Beyond, Journal of The History of Ideas, no 67, pp 1-32.
Nandy, A. (1983) The Intimate Enemy, Oxford University Press, Delhi.
Olstein, D. (2015) Thinking History Globally, Palgrave.
Redfield, R. (1947) The Folk society, American Journal of sociology, Vol. 52, No. 4, pp 293-308.
Spivak, G.C. (1988) Can the Subaltern Speak? in Marxism and the interpretation of culture, Basingstoke, Macmillan, PP 271-313.
Swedberg, R. Agevall, O. (2016) The Max Weber Dictionary, Key Words and Concepts, Stanford University Press.
Wolf, E. R. (1982) Europe and People without History, Berkely, University of California Press.
دوفصلنامه علمي «پژوهش سیاست نظری»
شماره سیوسوم، بهار و تابستان 1402: 295-261
تاريخ دريافت: 06/03/1402
تاريخ پذيرش: 18/06/1402
نوع مقاله: پژوهشی
از ذاتگرایی تا پیوندگرایی تاریخی: سهم شرق
در سامان نظری تحلیل تمدنی از منظر جامعهشناسی تطبیقی
ابراهیم عباسی1
عادل نعمتی2
چکیده
در این نوشتار سعی میکنیم تا نشان دهیم که چارچوب روشی «ذاتگرایی تاریخی» (نفی غربی و مفصلبندی خود به عنوان دیگریِ غربی) که مبنای مفهومپردازی برخی محققان ایرانی از جغرافیای شرق در برابر جغرافیای غرب است، نتیجهای جز بازتولید چرخۀ شوم چارچوبهای نظری دوگانه «شرقشناسی» و «اروپامحوری» در تحلیل تمدنی ندارد. پرسش اساسی آن است که چطور در زمانه تسلط نظم تمدنیِ مدرنیته غربی، ما غیر غربیان میتوانیم بر مبنای ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی خود سخن گفته، نظم تمدنی خود را مفصلبندی نماییم؟ فرضیه این پژوهش در پاسخ به این پرسش بنیادین، آن است که یک سوژۀ غیر غربی نمیتواند راهحل «دیگریِ» بودن نظم تمدنیِ مدرنیته غربی را در قالب «ذاتگرایی تاریخی» پیش گیرد. استراتژی ذاتگرایانه، فرجامی غیر از بازتولید همان مفردات شرقشناسی دانشگاهی غربی به عنوان ماهیت تاریخی شرقی ندارد. برعکس، یک سوژه غیر غربی، زمانی میتواند بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، نظم تمدنیاش را شکل دهد که از یک میراث مشترک جهانی که پیونددهندۀ او با سوژۀ غربی است، در قالب یک «پیوندگرایی تاریخی» برای سخن گفتن استفاده کند. یافتههای این مقاله نشان میدهد که «جامعهشناسی تطبیقی مبتنی بر تحلیل تمدنی» ساموئل آیزنشتاد متاخر، کاربستپذیرترین نظریه برای بررسی این ادعاست. این نظریه، در عین حالی که از میراثی مشترک به عنوان «شرایط امکانی نظم تمدنی» در تاریخ جهانی سخن میگوید، بر کثرتگرایی «صورتبندیهای متمایز نظمِ تمدنی» و فقدان یک نظم تمدنی هژمونیک در تاریخ جهانی که مدعی «مشروعیت» باشد، تأکید دارد. این نوشتار، چارچوب مفهومی «پیوندگرایی تاریخی» را جایگزین «ذاتگرایی تاریخی» در کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان ارائه میدهد. منظور از «پیوندگرایی تاریخی»، بیان یک رابطۀ «تکاملیِ تکخطی» بین جوامع غربی با غیر غربی نیست که جوامع غیر غربی باید و لاجرم همان مسیر جوامع غربی را در مفصلبندی صورتبندی اجتماعی خود طی کنند؛ بلکه برعکس، «پیوندگرایی تاریخی» به دنبال یک «تاریخ جهانی بدون مرکز» است که غربی و غیر غربی بر مبنای یک میراث مشترک و پیوندگرایانه، هر یک بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، به صورت مستقل سخن بگویند و صورتبندیهای متمایز و متفاوتی از نظم تمدنی را در سطح تاریخ جوامع خود تولید کنند. به بیانی «پیوندگرایی تاریخی»، یک «وحدت در عین کثرت» است. روش این مقاله، تاریخ ایدهها یا تاریخ تفکر مبتنی بر رویکرد جامعهشناسی تطبیقی و روش گردآوری دادهها، رجوع به منابع اصیل نظریهپردازان نظم تمدنی است.
واژههاي کلیدی: ذاتگرایی، شرقشناسی، اروپامحوری، تحلیل تمدنی و آسیا در برابر غرب.
مقدمه
در عصر هژمونی نظم تمدنی مدرنیته غربی که مفردات تاریخی غرب به بیان آشیس ناندی (1983) در کتاب «دشمن صمیمی»، بر درون و برون، ذهنیت و عینیت و بدن و تفکر انسان غیر غربی به مثابه یک تمامیت حاکم شده و به گفته احمد فردید، «صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است»، آیا غیر غربی یا «فرودست میتواند سخن بگوید؟» آیا برای او ممکن است خارج از مفردات و گرامر و دستورزبانی که غرب برای او مفهومپردازی کرده، بر مبنای مفردات تاریخی خود سخن بگوید و خود را مفصلبندی نماید؟ اسپیواک معتقد بود که غیر غربی به عنوان فرودست در این زمانه، امکانی برای سخن گفتن ندارد؛ چون اگر هم به عنوان فرودست بر فرادستان که غربیها باشد، طغیان کند و بخواهد خارج از گرامر و مفردات غربی سخن بگوید، با توسل به آنچه اسپیواک آن را «استراتژی ذاتگرایانه3» مینامد، با نفی غربی و مفصلبندی خود به عنوان دیگریِ غربی، در واقع نهتنها خود را از گرامر و دستورزبان غربی خارج نکرده، بلکه برعکس در دام مفهومپردازی که غربی از او به عنوان دیگری خود کرده، گرفتار میشود. بنابراین کاری را غیر از آنچه غربی برای او مفهومپردازی کرده، بازتولید نمیکند (ر.ک: Spivak, 1988).
نمونه بارز این چرخۀ عبث طغیان و بازتولید را میتوان در «شرقشناسی» ادوارد سعید (1386) مشاهده نمود. سعید بهدرستی ماهیت شرقشناسی را به عنوان رشته دانشگاهی در غرب برای مفصلبندی شرقی به عنوان دیگری و شر اخلاقی غربیها مفهومپردازی کرده بود. اما وقتی خواست علیه آن طغیان کند و ماهیت شرقی را خارج از این مفردات، مفهومپردازی کند، چون گرفتار «استراتژی ذاتگرایانه» شد، کاری غیر از بازتولید شرقی به عنوان دیگریِ غربی انجام نداد. مثال دیگر این چرخۀ عبث در تاریخ معاصر ایران را میتوان در «مفهوم غربزدگی» سید احمد فردید (1395) و شاگردانش مشاهده نمود. احمد فردید در سخنرانیهایش (دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمانی و...) (1381) و نیز شاگردان او چون سید عباس معارف در کتاب «نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی» (1380) و شخصیتهای دیگری که تحت تأثیر فردید بودند چون شایگان در کتاب «آسیا در برابر غرب» و نراقی در کتاب «آنچه که خود داشت» (1355) و... همگی تلاش کردند که در برابر مفردات شرقشناسی غربی طغیان کنند؛ ولی از آنجا که در دام «استراتژی ذاتگرایانه» گرفتار شدند، همچون ادوارد سعید در شرقشناسی، فرجامی غیر از بازتولید همان مفردات شرقشناسی دانشگاهی غربی به عنوان ماهیت تاریخی شرقی نداشتند. از دید هومی بابا (1994)، بومی به جای آنکه گرفتار دوراهیِ «تقلید بهمثابه استراتژی استعمارگری4» و «استراتژی ذاتگرایانه» شود، میتواند از راه سومِ «پیوندگرایی بهمثابه استراتژی سرکوبشدگان در مقابل سرکوبگران5» برای بیان مفردات ماهیت خود استفاده کند.
در این مقاله تلاش میکنیم تا برای فهم «استراتژی پیوندگرایی» از چارچوب نظری جامعهشناسی تطبیقی6 مبتنی بر تحلیل تمدنی «ساموئل آیزنشتاد7» استفاده کنیم. آیزنشتاد در جامعهشناسی تطبیقی خود به عنوان نسل سوم جامعهشناسی تطبیقی با گسست از جامعهشناسی تطبیقی نسل اول و دوم که مبتنی بر «سنخهای دوگانه آرمانی» «جامعۀ سنتی8» در تضاد با «جامعۀ مدرن9» بودند، معتقد بود که جامعهشناسی تطبیقی نسل اول و دوم بر بنیانهای نظری دوگانه «شرقشناسی10» و «اروپامحوری11» مفصلبندی شده است. برای گسست از این بنیانهای نظری، آیزنشتاد، جامعهشناسی تطبیقی نسل سوم را بر مبنای تحلیل تمدنی مفصلبندی میکند. از دید او، تحلیل تمدنیِ مبتنی بر فرآیند شکلگیری تمدن در تاریخ جهانی، برآمده از دو فرآیند مکمل یکدیگر است:
1. غیر مقدس شدن زیستجهانهای دنیوی و جدا شدن بنیان متعالی از آن.
2. تغییر جهان بر مبنای عاملیت انسانی در زیستجهانهای دنیوی قدسیزدایی شده. فرآیند اول را میتوان به عنوان «شرایط امکانی تحقق نظم تمدنی» و فرآیند «نیهلیسم/ نیستانگاری» مفهومپردازی نمود. فرآیند دوم را میتوان «سکولاریسم/ دنیوی شدن» مفهومپردازی کرد. از دید آیزنشتاد، این دو فرآیند شکلگیری نظم تمدنی، اول بار در تاریخ جهانی در جغرافیای شرق شکل گرفته و بعد جغرافیای غرب بر مبنای این میراثهای دوگانۀ جغرافیای شرق در تحقق نظم تمدنی بود که توانست نظم تمدنی مدرنیته غربی را مفصلبندی نماید. بر این مبنا آیزنشتاد با مفهوم «مشروعیت عصر مدرن» مخالف نبوده، هیچگونه ارجحیتی برای نظم تمدنی مدرنیته غربی به عنوان یکی از «تمدنهای محوری» بر سایر تمدنهای محوری دیگر قائل نیست. «استراتژی پیوندگرایی» آیزنشتاد را میتوان چشماندازی بدیل و راه سومی در مقابل «استراتژی ذاتگرایانه» شرقشناسی ادوارد سعید و «غربزدگی» احمد فردید و شاگردانش در ایران معرفی نمود. هدف این است که فرودست به عنوان بومی غیر غربی بتواند خارج از مفردات تاریخی تعیینشده توسط فرادست، یعنی غربیها، در عصر هژمونی نظم تمدنی مدرنیته سخن بگوید.
در این راستا این مقاله، با نقد کلی اروپامحوری هانس بلومنبرگ و شرقشناسی هگل و با توسل به جامعهشناسی تطبیقی آیزنشتاد و خاستگاه شرقی تمدن غربی هابسون سعی میکند تا سهم شرق را در نظم تمدنی بازگو نموده، فهم متناقض تحلیل تمدنی را در «آسیا در برابر غرب شایگان» نشان دهد. روش، تاریخنگاری ایدهها مبتنی بر جامعهشناسی تطبیقی و روش گردآوری دادهها مبتنی بر رجوع به منابع اصیل نظریهپردزان نظم تمدنی است. اهمیت این مقاله آن است که نشان دهد راه سومی برای تمدنهای شرق وجود دارد تا بدون دیگریِ غرب یا تقلید از آن بتواند