مناسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگی و حکمرانی خوب: دلالتهایی برای ایران
محورهای موضوعی : پژوهش سیاست نظری
هانیه گرائیلی کرپی
1
(دانشجوی دکتری علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان)
مسعود مطلبی
2
(استادیار گروه علوم سیاسی، واحد آزادشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، آزادشهر)
حسین ابوالفضلی
3
(استادیار گروه علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان)
علی صالحی فارسانی
4
(استادیار گروه علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان)
کلید واژه: فرهنگ سیاسی, حکمرانی خوب, دموکراسی, حوزه نخبگی و توسعه سیاسی. ,
چکیده مقاله :
حکمرانی خوب، فرآیندی است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارایی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعه مدنی فعال. ادبیات حکمرانی خوب تاحدودی با حکمرانی دموکراتیک و شاخصهای آن هم¬پوشانی دارد. هرچند این شاخصها در هر یک از جوامع به تناسب پیشینۀ تمدنی، تاریخی، فرهنگی و ساختار اجتماعی، جنبهای بومی به خود میگیرد و گاه در نهادینه شدن، تمایزاتی با جوامع دیگر دارند، یافتهها نشان میدهد که فرهنگ سیاسی نخبگان در صورت دموکراتیک بودن یا پذیرش حداقل ارزشهاي دموکراتیک، میتواند زمینه¬ساز پیشبرد دموکراسی یا توسعۀ سیاسی به مفهوم گسترش مشارکت و رقابت سیاسی باشد. اما در جوامعی که به دلایل مختلف و پیچیده، فرهنگ سیاسی نخبگان ضد مشارکتی به مفهوم غیر دموکراتیک است، در صورت وجود ساختارهاي سیاسی اقتدارگرا و یک ایدئولوژي همخوان با آن، میتواند مانعی جدي براي پیشرفت شاخصهاي دموکراتیک باشد. آنچنان که نظریه¬های گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهاي مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعۀ سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس.
Good governance refers to achieving the rule of law, transparency, accountability, participation, equality, efficiency, effectiveness, accountability, individual freedom, press freedom, and active civil society. Along with these prerequisites, political culture, and in particular the political culture of the elites, is crucial in institutionalizing the principles of good governance, especially in developing countries. This subject has drawn the attention of certain good governance studies academics in recent decades. The results showed that if the political culture of the elites is democratic or accepts at least some minimal democratic values, it can act as the basis for advancing democracy or political development in the sense of raising political participation and competition. In societies where, for various and complex reasons, the political culture of the elites is anti-participatory in the sense of being anti-democratic, authoritarian political structures and an ideology consistent with it can pose a significant barrier to the advancement of democratic indicators. A political culture that is authoritarian and non-participatory acts as a factor that hinders political development. In contrast, democratic and participatory ideals and attitudes significantly influence a country's political development. This is more evident in emerging nations when elite political culture has a more robust coefficient of determination.
آرایی، وحید (1396) حکمرانی خوب، تهران، فرهیختگان دانشگاه.
آرون، ریمون (1381) مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی.
آلموند، گابریل (1376) چارچوبی نظري براي بررسی سیاست تطبیقی، ترجمه علیرضا طیب، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
اخترشهر علی (1386) مؤلفههای جامعهپذیری سیاسی در حکومت دینی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
اکبري، کمال (1388) «نقش احزاب در سیاست پس از انقلاب اسلامی»، نشریه علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 47، صص53-78.
امام¬جمعه¬زاده، سید جواد (1395) الگوي حکمرانی خوب؛ جامعه همکار و دولت کارآمد در مدیریت توسعه، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 36، صص 7-40.
باتامور، تی بی (1392) نخبگان و جامعه، ترجمه علیرضا طیب، تهران، پردیس دانش.
بدیع، برتران (1385) توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب¬زاده، تهران، قومس.
برنل، پیتر و ویکی رندال (1391) مسائل جهان سوم، ترجمه احمد ساعی و سعید میرترابی، چاپ سوم، تهران، قومس.
بشیریه، حسین (1370) توسعه و فرهنگ، نامه فرهنگ شماره 5 و 6، صص 6-27.
پارسا، ندا (1392) ایده حکمرانی خوب در عصر جهانی شدن؛ ریشهها و زمینهها، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه مازندران، استاد راهنما علی کریمیمله.
پاي، لوسین (1380) بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضا خواجه سروري، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي.
خاوند، فریدون (1394) «حکمرانی خوب در سیاست¬گذاري اقتصادي جمهوري اسلامی: از تئوري تا عمل»، دو ماهنامه میهن، دوره جدید، شماره 5.
دارستانی، میثم (1394) نقش فرهنگ سیاسی در حکمرانی خوب، پایان¬نامه کارشناسی¬ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزي.
دباغ، سروش و ندا نفري (1388) «تبیین مفهوم خوبی در حکمرانی خوب»، نشریه مدیریت دولتی، دوره اول، شماره 3، صص 3-18.
زارعی، آرمان (1388) تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ سیاسی ایران (1368-1384)، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، باز.
سریع¬القلم، محمود (1389) فرهنگ سیاسی ایران، تهران، فرزان روز.
شریف، محمدرضا (1381) درآمدي بر تحول فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، روزنه.
شهرام¬نیا، سید امیرمسعود (1385) جهانی شدن و دموکراسی در ایران، تهران، نگاه معاصر.
عابدي اردکانی، محمد (1393) «توسعه¬نیافتگی سیاسی از منظر فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران (1368-1384)»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال نهم، شماره چهارم، صص 133-169.
قلی¬پور، حجت¬الله (1382) حکمرانی خوب در ادبیات مدیریت (طرح پژوهشی حکمرانی خوب)، دفتر بررسیهاي اقتصادي مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامی.
کمالی، یحیی (1388) «حکمرانی خوب چیست»، تدبیر، شماره 206، صص 20-22.
گولد، جولیوس و ویلیام گلب (1376) فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، مازیار.
محمدعلیپور، فریده و سید رضا رحیمی عماد (1392) «علل شکل¬گیري انقلاب اسلامی ایران و نظریه حکمرانی خوب (مطالعه موردي: حکومت پهلوي دوم در سالهاي 1332 تا 1357)»، پژوهشنامۀ متین، سال پانزدهم، شماره 59، صص 159-184.
نفیسی، رسول و ماندانا تیشه یار (1379) «فرهنگ سیاسی و هویت ملی»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 5، صص 177-191.
نقیب¬زاده، احمد (1383) «مطالعه تطبیقی روند توسعه در ایران و ترکیه»، فصلنامه سیاست خارجی، سال هجدهم، شماره 1، صص 39-51.
هانتینگتون، ساموئل (1373) موج سوم دموکراسی، ترجمه احمد شهسا، تهران، روزنه.
Bovaird, T., & Loffler, E. (2003) "Evaluating the quality of public govermance: indicators, models and mcthodologies", international review of Administrative Scines, Vol. 69.
Carlos, G., & Benavides, J. (2011) "The Impact of elite political culture and politicalinstitutions on democratic consolidation in LatinAmerica: a comparative study of Colombia and Venezuela”, the 10th Annual Politicologenetmaal Conference University of Amsterdam.
Chabova, K. (2014) "Political Culture and Democracy Revisited", available at: https://pdfs.semanticscholar.org/306d/cab88ca8357236b99971dbfcd9188e09769d.pdf?_g a=2.172266342.413732881.1560800720-845351716.1560800720.
Hsin-Chi, K., & Lau, Si.K. (2002) "Traditional Orientations and Political Participation in Three Chinese Societies", Journal of Contemporary China, Vol. 11, No. 31.
Inglehart, R. (2005) Modernization, Cultural Change, and Democracy: The Human Development Sequence, Cambridge: Cambridge University Press.
Mobius, M. (2001) "good Governance Is a Global Challenge", Corporate Board, Vol. 22, No. 131.
Roy, K.C., & Tisdel, C.A. (1998) "good Governance in Sustainable Development: the Impact of Instituations", International Journal of social Economics, Vol.25, No.6/7/8.
Weisse, T.G. (2000) "Governance, good Governance and Global Governance: Conceptual and Actual Challenge", Thired World Quarterly, Vol. 21 No. 5, pp. 795-814.
دوفصلنامه علمي «پژوهش سیاست نظری»
شماره سی و سوم، بهار و تابستان 1402: 222-201
تاريخ دريافت: 23/09/1401
تاريخ پذيرش: 25/02/1402
نوع مقاله: پژوهشی
مناسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگی و حکمرانی خوب:
دلالتهایی برای ایران
هانیه گرائیلی کرپی1
مسعود مطلبی 2
حسین ابوالفضلی3
علی صالحی فارسانی4
چکیده
حکمرانی خوب، فرآیندی است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارایی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعه مدنی فعال. ادبیات حکمرانی خوب تاحدودی با حکمرانی دموکراتیک و شاخصهای آن همپوشانی دارد. هرچند این شاخصها در هر یک از جوامع به تناسب پیشینۀ تمدنی، تاریخی، فرهنگی و ساختار اجتماعی، جنبهای بومی به خود میگیرد و گاه در نهادینه شدن، تمایزاتی با جوامع دیگر دارند، یافتهها نشان میدهد که فرهنگ سیاسی نخبگان در صورت دموکراتیک بودن یا پذیرش حداقل ارزشهاي دموکراتیک، میتواند زمینهساز پیشبرد دموکراسی یا توسعۀ سیاسی به مفهوم گسترش مشارکت و رقابت سیاسی باشد. اما در جوامعی که به دلایل مختلف و پیچیده، فرهنگ سیاسی نخبگان ضد مشارکتی به مفهوم غیر دموکراتیک است، در صورت وجود ساختارهاي سیاسی اقتدارگرا و یک ایدئولوژي همخوان با آن، میتواند مانعی جدي براي پیشرفت شاخصهاي دموکراتیک باشد. آنچنان که نظریههای گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهاي مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعۀ سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس.
واژههاي کلیدی: فرهنگ سیاسی، حکمرانی خوب، دموکراسی، حوزه نخبگی و توسعه سیاسی.
مقدمه
مفهوم حکمرانی خوب از دهه 80 و 90 قرن بیستم به منزله یک الگو مرتبط با توسعه و مدل جدیدي از ادارۀ امور مطرح شد و به سبب عدم موفقیت الگوها و مدلهاي پیشین توسعه، به سرعت گسترش یافت و محافل دانشگاهی (اندیشمندان حوزههاي مختلف، پژوهشگران و سیاستگذاران) و نهادها، سازمانها و مؤسسات ملی و بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد و کمیسیونهاي تابعه آن، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و...، تعاریف، عوامل مؤثر بر تحقق، راهبردها، شاخصهاي مختلف و گاه متفاوتی را براي آن طرح نمودند. در نگاهی حداقلی، محققان، حکمرانی خوب را با رویکردها (فرآیندي، لیبرالیستی و سوسیالیستی)، ابعاد (سیاسی، اقتصادي و انسانی) و اهداف (توسعه اقتصادي، توسعه سیاسی و توسعه پایدار انسانی) تعریف نمودهاند (دباغ و نفری، 1388: 30).
از اینرو طبعاً نمیتوان دستیابی به یک نگاه و تعریف جامع و واحد و طبعاً شاخصههایی همگون و مشترك براي تحلیل و بررسی حکمرانی خوب در زمینههاي مختلف را متصور بود. لذا در پژوهشهاي مختلف به فراخور موضوع، شرایط و اقتضائات آن، مجموعهاي از شاخصهها براي حکمرانی خوب تعیین میشود. مدل حکمرانی خوب، نحوۀ حکمرانی، کیفیت رابطۀ بین شهروندان و حکومت را نشان میدهد. این نظریه به دخالت منطقی دولت و نقش تسهیلگري و هماهنگکنندگی آن تأکید دارد (امامجمعه زاده، 1395: 17). بسیاری از صاحبنظران بر این نکته تأکید دارند که یکی از عوامل تحقق شاخصهای حکمرانی خوب، وجود فرهنگ سیاسی دموکراتیک در سطوح توده و نخبگان سیاسی است که پژوهشهای جدید متأثر از مطالعات گذار به دموکراسی، تأکید بیشتری بر فرهنگ سیاسی نخبگان میکند.
واژۀ فرهنگ سیاسی، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی به مفهوم امروزي آن مطرح شد. این واژه در جامعهشناسی سیاسی و علم سیاست براي اولین بار توسط گابریل آلموند و سیدنی وربا با تدوین نظریۀ فرهنگ سیاسی بر اساس دادههای مقطعی ملی و تجربی از قلمرو برداشتهای ادبی به قلمرو فرضیههای قابل آزمایش مطرح شد و جهت گرفت (بشیریه، 1370: 22).
به نظر وي، هر نظام سیاسی درون الگوها و ارزشهاي خاصی از سمتگیري برای
کنش سیاسی فعالیت دارد که بهتر است آن را فرهنگ سیاسی نام نهیم. فرهنگ سیاسی هر جامعهاي، انباشت تاریخی از ارزشها و سنتهايی است که جهتگیري مردم نسبت به اقتدار سیاسی، ساختار سیاسی حکومتها (نخبهگرایی یا کثرتگرایی، میل به استبداد فردي یا گرایش به دموکراسی، تودهگرایی و... که همگی نمودهایی از فرهنگ سیاسی یک جامعهاند) و کارکرد نهاد دولت و آگاهی آنان از فرآیندهاي تأثیرگذاري بر تصمیمگیريهاي سیاسی را تعیین میکند. در مجموع فرهنگ سیاسی به مجموعه نگرشها، ارزشها و آرمانهایی که بر افکار عمومی جامعه حاکمیت دارد و در پیوند با مسائل سیاسی و نظام سیاسی است، تأکید دارد. فرهنگ سیاسی، ذهنیات اجتماعی انسانها را شکل میدهد، که این ذهنیات، تعیینکنندۀ نوع رفتارهاي سیاسی آنان بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود (دارستانی، 1394: 4). نظام سیاسی متمایز از دیگر نظامها نهتنها بر پایه ساختارها، بلکه به واسطه فرهنگ سیاسی موجود در آن تفاوت مییابد. دانشمندان توسعه سیاسی تشخیص دادهاند که نمیتوانند پدیده توسعه سیاسی را در کشوري توضیح دهند، مگر اینکه فرهنگ سیاسی آن کشور را بررسی کنند (نقیبزاده، 1383: 44).
در ایران نیز توجه به حکمرانی خوب، شاخصها و موانع تحقق برخی از عناصر آن، امري اجتناب ناپذیر است و مطالعاتی محدود در اینباره انجام گرفته است و با توجه به اینکه یکی از عوامل اصلی تحقق و نهادینه شدن شاخصهاي حکمرانی خوب به فرهنگ سیاسی نخبگان بازمیگردد، از اینرو بررسی نقش این عامل، اهمیتی اساسی در مطالعات توسعهای در ایران مییابد. بر این اساس پژوهش حاضر به نسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگانی در روند تحقق یا عدم تحقق حکمرانی خوب با ذکر برخی دلالتها به روش توصیفی- تحلیلی میپردازد.
مبانی نظری پژوهش
فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی، مجموعهاي از آرمانها، نگرشها و طرز برخوردهاي کم و بیش ثابت درباره قدرت و سیاست است که تحت تأثیر عقاید، نمادها، ارزشها و باورهاي افراد و در متن تاریخ و حیات جمعی آنها شکل میگیرد و به رفتارها و کنشهاي سیاسی در قبال نظام سیاسی جهت میدهد (اخترشهر، 1386: 57). آنچه فرهنگ سیاسی نامیده میشود، حاصل تعامل میان چهار عنصر، فرهنگ توده، فرهنگ نخبگان، تجربه سیاسی- تاریخی ملت و ساختار سیاسی حاکم است. به این ترتیب «برداشت نخبگان و تودهها از واقعیت سیاسی»، «نحوۀ رفتار رهبران»، «شیوه عملکرد نهادها»، «عقاید پدیدآمده توسط رفتار سیاسی و نخبگان»، «میزان تجدّد و توسعۀ صنعتی جوامع»، «جایگاه گروههاي مستقل» و بالاخره «نحوۀ عملکرد وسایل جمعی»، همگی نقش مهمی در شکلگیري و ایجاد فرهنگ سیاسی ایفا میکنند (نفیسی و تیشهیار، 1379: 177).
رهیافت فرهنگ سیاسی، تحت تأثیر مطالعات سنّتی انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی بهمثابه تابعی از فرهنگ عمومی، در تلاش است تا با ترکیب رهیافتهاي روانشناختی، مردمشناختی، جامعهشناسی و تاریخی، خلأ موجود میان سطح تحلیل خرد رفتار سیاسی فرد و سطح تحلیل کلان رفتار سیاسی مبتنی بر متغیرهاي مشترك جامعه را پر کند (زارعی، 1388: 88). در این میان، فرهنگ سیاسی با مطالعات مربوط به توسعه بهویژه توسعه سیاسی، ارتباط تنگاتنگ دارد. از آنجا که فرهنگ سیاسی در برگیرنده مجموعه نگرشها و طرز برخوردها درباره سیاست و قدرت است، از اینرو محتواي فرهنگ سیاسی ممکن است مساعد و یا نامساعد به حال توسعۀ سیاسی باشد (شریف، 1381: 10).
رهیافت فرهنگ سیاسی از منظر آلموند و وربا
آلموند و وربا، فرهنگ سیاسی را اینگونه تعریف میکنند: «فرهنگ سیاسی، مجموعهاي از تمایلات شناختی، تحلیلی و احساسی است که نسبت به پدیدههاي سیاسی ابراز میشود» (سریعالقلم، 1389: 21). به عبارتی فرهنگ سیاسی بیانگر نگرشها، باورها و ارزشهایی است که شالودۀ یک نظام سیاسی را تشکیل میدهد. از نظر آلموند و وربا، فرهنگ مدنی، حامی دموکراسی است (برنل و رندال، 1391: 221). از دید آنها، در نظامهاي سیاسی متفاوت، فرهنگ سیاسی از سه بعد زیر نشأت میگیرد:
نخست، ابعاد شناختی که از دانش نسبت به نظام سیاسی، نهادها و مسئولان آن، وروديها و خروجیهاي این نظام سیاسی نشأت میگیرد. دوم، ابعاد احساسی که از احساساتی که شهروند نسبت به نظام سیاسی و مسئولان و عملکرد آنها دارد، نشأت میگیرد. سوم، ابعاد ارزیابی که از نحوۀ تجزیه و تحلیل شهروندان از مسائل سیاسی
جامعه و کشور خود نشأت میگیرد (سریعالقلم، 1389: 28).
آلموند و وربا، سه نوع فرهنگ سیاسی را شناسایی میکنند که عبارتند از:
1. فرهنگ سیاسی محدود: که پایینترین سطح فرهنگ سیاسی است و در جوامعی که هیچگونه خودآگاهی درباره دولت در آن پیدا نشده، به وجود میآید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوي از جامعه تصور نمیکنند و اساساً نقشی در تصمیمگیريها ندارند. در این جوامع، هیچگونه مشارکت سیاسی وجود ندارد.
2. فرهنگ سیاسی تبعی: در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از وجود نظام سیاسی آگاهی داشته، از نقشهاي گوناگون و نتایج تصمیمهای حکومت اطلاع دارند، اما نقش تبعی در پروسه سیاسی دارند و در فرایند سیاستگذاري نیز نقش تعیینکننده ایفا نمیکنند.
3. فرهنگ سیاسی مشارکتی: در این نوع فرهنگ سیاسی، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست. مردم به طور نسبی در حوزههاي مختلف دخالت میکنند و به رفتارهاي سیاسی نخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم به نظام سیاسی اعتماد دارند و معتقدند که میتوانند در بهبود تصمیمهاي سیاسی مؤثر باشند.
همچنین آنها «به بحث از فرهنگ سیاسی نخبگان اشاره میکنند و معتقدند که مجموعه افرادي که هیئت حاکمه یک کشور را تشکیل میدهند، از فرهنگ سیاسی خاصی برخوردارند و به تناسب ماهیت نظام سیاسی، این فرهنگ سیاسی نیز متمایز میشود» (همان: 24). آلموند، فرهنگ سیاسی را توزیع خاصی از ایستارها، ارزشها، اطلاعات و مهارتهاي سیاسی تعریف میکند که بر اعمال افراد تأثیر میگذارد. وی سه سطح از فرهنگ سیاسی از جمله «تمایلات سیستمی، فرآیندي و سطح سیاستگذاري» را متمایز میکند. همچنین از فرهنگ سیاسی وفاقگرا و منازعهگرای شهروندان در جوامع مختلف سخن به میان میآورد. اما به فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی اشاره نمیکند (آلموند، 1376: 71).
فرهنگ سیاسی و پژوهش پاتنم
یافتههاي پاتنم نشان میدهد که کیفیت یک حکومت تحت تأثیر فرهنگ مدنی در یک منطقه قرار دارد. پاتنم بر تفاوتهاي مناطق شمالی- مرکزي و مناطق جنوبی و تاریخ مناطق بر فرهنگ سیاسی آن تأکید دارد. این تفاوت در فرهنگ سیاسی با وجود جامعه مدنی قوي در مناطق شمالی- مرکزي، مشارکت بیشتر شهروندان در سیاست، اعتماد اجتماعی، داشتن خصلت کمتر عمودي یا سلسلهمراتبی سیاست در این مناطق مشخص شده است. این خصلتها بر کارکرد حکمرانی در گذشته و در دهههاي اخیر تأثیرگذار بوده است. چهار متغیر فرهنگ مدنی در این پژوهش عبارتند از: مشارکت مدنی؛ برابري سیاسی؛ انسجام، اعتماد و تساهل؛ و ساختارهاي اجتماعی همکاري (Chabova, 2014: 3).
لوسین پاي و فرهنگ سیاسی
لوسین پاي نیز عناصر فرهنگی و فرهنگ سیاسی را مؤثر بر نوع سیستم سیاسی میداند. همچنین متغیر فرهنگی، نقشی تعیینکننده در روند توسعۀ سیاسی دارد. مثلاً سنت کنفوسیوسی که نسل به نسل انتقال مییابد و افراد با آن جامعهپذیر میشوند، گرایش زیادي به پرورش پدرسالاري و حکومت اقتدارگرا، به خاطر تأکیدش بر مرکزیت، سلسلهمراتب و ضرورت سازگاري و اطاعت دارد (Hsin & Si.K, 2002: 298). برخی از گرایشهای سنتی یا فرهنگ حامی سلسلهمراتب سیاسی، ناسازگار با ارزشها و اهداف دموکراتیک است؛ زیرا مفروض مشارکت دموکراتیک، مشارکت فعال شهروندان بهمثابه افراد برابر در سیاست