دوگانۀ حق و خیر: از تقابل کهن تا ترکیب نو در نظریة عدالت رالز
محورهای موضوعی : پژوهش سیاست نظری
افشین حبیب زاده
1
(دانشجوی دکتری تخصصی علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی)
رضا اکبری نوری
2
(استادیار علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران)
سیدخدایار مرتضوی اصل
3
(استادیار علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران)
کلید واژه: خیر, حق, جان رالز و نظریۀ عدالت, برابری. ,
چکیده مقاله :
تأسیس مفهوم و نظام عدالت از موضوعات مهم اندیشه و فلسفۀ سیاسی و اخلاقیات از عهد باستان تاکنون بوده است. در تاریخ اندیشه، اغلب باورها دربارة عدالت، بنیان خود را بر ایدهای عالی از خیر نهادهاند و گاه مقدماتی در باب خیر فراهم کردهاند که از آن میتوان نظامی از حق و عدالت را استنباط کرد. با این حال تقابل میان حق و خیر به عنوان مفاهیمی که به دو نظام متفاوت از عدالت میانجامند، از مباحث مهم و طولانی اندیشه سیاسی بوده است. اهمیت بحث در آن است که تقدم مفهومی یکی بر دیگری میتواند تبعات گستردهای در زندگی اجتماعی- سیاسی یک جامعه داشته باشد. «جان رالز»، فیلسوف سیاسی پرنفوذ سدة بیستم، کوشیده تا ترکیبی از مفاهیم حق و خیر را در نظریة عدالت خود مطرح کند، به نحوی که حق از ایدههای خیر قابل استنباط شود و خیر تابع نظام عدالت به عنوان شعبهای از مفهوم حق باشد. در این مقاله، تبیین و تفسیری از تلاش پیچیدۀ رالز برای ترکیب دو مفهوم متقابل حق و خیر و نیز چگونگی تقدم منطقی حق بر خیر در نظریة عدالت ارائه میدهیم.
Establishing the concept and system of justice has been one of the important subjects of political thought and philosophy and ethics since ancient times. In the history of thought, most of the beliefs about justice have been based on a great idea of good and sometimes they have provided some preliminaries about good from which a system of right and justice can be deduced. However, the opposition between right and good as concepts that lead to two different systems of justice has been one of the important and long-standing topics of political thought. The importance of the discussion is that the conceptual superiority of one over the other can have wide consequences in the socio-political life of a society. In the discussions of contemporaries, the distinction or opposition of these two concepts was at the center of the debate between the schools of consequentialism and dutyism: consequentialists consider good to be the first and right actions are those that lead to good; Duties put the right first, consider it independent of good, and even prohibit the actions leading to good when they are exposed to fundamental moral rules. But John Rawls tried to propose a combination of the concepts of right and good in his theory of justice in such a way that right can be deduced from the ideas of good, and good is subject to the justice system as a branch of the concept of right. John Rawls's system of justice is a political system based on a political conception of justice that tries to provide an explanation of the requirements for realizing the greatest possible freedom and equality for the citizens of a democratic society. In fact, this structure can be considered as the "rule of law" which both enables the freedom of citizens to pursue their own good and sets limits for it so as not to violate the principles of justice.
ادل، آبراهام (1385) «حق و خیر»، در: فرهنگ تاریخ اندیشهها، ج 2، ویراستار فیلیپ وینر، ترجمۀ مجموعه مترجمان، تهران، سعاد.
ارسطو (1385) اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، طرح نو ، تهران.
اشتراوس، لئو (1393) فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، علمی و فرهنگی.
افلاطون (1387) ضیافت افلاطون، ترجمه محمدعلی فروغی، تهران، جامی.
------ (1353) جمهوری، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران، چاپخانه خوشه.
بشیریه، حسین (1391) تاریخ اندیشههای سیاسی قرن بیستم، لیبرالیسم و محافظهکاری، تهران، نی.
تیلور، چارلز (1395) هگل و جامعه مدرن، ترجمه منوچهر حقیقی راد، تهران، مرکز.
دی، جان (1380) «جان رالز؛ نظریۀ عدالت»، در: نقد و بررسی آثار بزرگ سیاسی سدة بیستم، موری فورسیت و موریس کینز- ساپر، ترجمة عبدالرحمن عالم، تهران، دانشگاه تهران.
سالیوان، راجر (1380) اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران، طرح نو.
سندل، مایکل (1397الف) لیبرالیسم و محدودیتهای آن، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
----------- (1397ب) عدالت؛ کدام کار درست است؟، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
رالز، جان (1396) نظریهای در باب عدالت، ترجمه مرتضی نوری، تهران، مرکز.
------- (1394) عدالت به¬مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، تهران، ققنوس.
فصیحی رامندی، مهدی (بیتا) «اخلاق کانتی»، تارنمای پژوهه، آخرین دسترسی: 02/06/1397.
قزلسفلی، محمدتقی و عمار متاجی نیمور (1393) «بررسـی تأثیرات مکتب رواقیـون بر شکـلگیری فلسفـة سیاسـی مسیحیت»، هستی و شناخت، دوره اول، شماره 1، بهار و تابستان، صص 123- 138.
کاپلستون، فردریک (1388) تاریخ فلسفه (جلد 1: یونان و روم)، ترجمه سید جلال¬الدّین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی.
کانت، امانوئل (1384)، بنیاد مابعدالطبیعۀ اخلاق، ترجمۀ حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی.
محمودی، علی (1388) «چرا اولويت حق بر خير شالودة آزادي و دموكراسي است؟» آئین، شماره 24 و 25، آذر و دی، صص.
23-26.
مکاینتایر، الیسیدر (1392) در پی فضیلت، تحقیقی در نظریۀ اخلاقی، ترجمه حمید شهریاری و محمدعلی شمالی، تهران، سمت.
هابز، تامس (1386) لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نی.
هیوم، دیوید (1393) کاوش در مبانی اخلاق، ترجمه مرتضی مردیها، تهران، مینوی خرد.
Ahlberg, Jaime (2015) “The Priority of The Right over the Good”, in The Cambridge Rawls Lexicon, Ed, By John Mandle and David A, Reidly, Cambridge, Cambridge University Press.
Audard, Catherine (2014) “Right, Just, Good” in Dictionary of Untranslatables, A Philosophical Lexicon, Edited by Barbara Cassin, Princeton, Princeton University Press.
Bentham, Jeremy (2000) An Introduction to the Principles of Morals and Legislation, Kitchener, Batoche Books.
Gordon, David (2008) “Going Off the Rawls”, The AmercianConservatve, 28th July.
JRank Science & Philosophy , “Good -The Right And The Good” in Science Encyclopedia
Sandel, Micheal (1998) Liberalism ad the Limits of Justice, Cambridge, Cambridge University Press.
Rawls, John (1971; 1999) A Theory of Justice. Cambridge, Mass, Belknap Press of Harvard University Press.
--------------- (1988) “The Priority of Right and Ideas of the Good” Philosophy & Public Affairs, Vol, 17, No, 4 (Autumn, 1988), pp, 251- 276.
-------------- (2001) Justice as Fairness, a Restatement, Cambridge, Mass, Harvard University Press.
دوفصلنامه علمي «پژوهش سیاست نظری»
شماره سی و سوم، بهار و تابستان 1402: 124-95
تاريخ دريافت: 22/04/1401
تاريخ پذيرش: 18/08/1401
نوع مقاله: پژوهشی
دوگانۀ حق و خیر: از تقابل کهن تا ترکیب نو در نظریة عدالت رالز
افشین حبیبزاده1
رضا اکبری نوری2
سید خدایار مرتضوی اصل3
چکیده
تأسیس مفهوم و نظام عدالت از موضوعات مهم اندیشه و فلسفۀ سیاسی و اخلاقیات از عهد باستان تاکنون بوده است. در تاریخ اندیشه، اغلب باورها دربارة عدالت، بنیان خود را بر ایدهای عالی از خیر نهادهاند و گاه مقدماتی در باب خیر فراهم کردهاند که از آن میتوان نظامی از حق و عدالت را استنباط کرد. با این حال تقابل میان حق و خیر به عنوان مفاهیمی که به دو نظام متفاوت از عدالت میانجامند، از مباحث مهم و طولانی اندیشه سیاسی بوده است. اهمیت بحث در آن است که تقدم مفهومی یکی بر دیگری میتواند تبعات گستردهای در زندگی اجتماعی- سیاسی یک جامعه داشته باشد. «جان رالز»، فیلسوف سیاسی پرنفوذ سدة بیستم، کوشیده تا ترکیبی از مفاهیم حق و خیر را در نظریة عدالت خود مطرح کند، به نحوی که حق از ایدههای خیر قابل استنباط شود و خیر تابع نظام عدالت به عنوان شعبهای از مفهوم حق باشد. در این مقاله، تبیین و تفسیری از تلاش پیچیدۀ رالز برای ترکیب دو مفهوم متقابل حق و خیر و نیز چگونگی تقدم منطقی حق بر خیر در نظریة عدالت ارائه میدهیم.
واژههاي کلیدی: خیر، حق، جان رالز و نظریۀ عدالت، برابری.
مقدمه
تمایز میان خیر و حق از مباحث قدیمی فلسفی و سیاسی بشر است. در دورة معاصر نیز بخش گستردهای از نظریة اخلاق و عدالت را تمایز میان این دو مفهوم تشکیل داده است: «خیر» به عنوان هدفی مثبت که به وسیلة کنشهای ما حاصل میشود و «حق» که مجموعه قواعد یا هنجارهای اخلاقی است که هدفجویی ما برای دستیابی به خیر را محدود و مقید میکند (JRank Science & Philosophy). در بیانی مختصر، خیر یعنی آدمیان، مخلوقات هدفمند و هدفجوی صاحب تمایلات و آرزوهایند و اصل هم در همین هدفجویی آنهاست؛ و حق یعنی اینکه آدمیان، زندگیشان را در گروههایی دنبال میکنند که سازمان و انتظام تضمینکننده قاعده و قانون و نهاد لازمة آنهاست (ادل، 1385: 1183).
در مباحثات معاصران، تمایز یا تقابل این دو مفهوم در کانون مناظره میان مکاتب نتیجهگرایی4 و وظیفهگرایی5 قرار گرفت. نتیجهگرایان خیر را مقدم دانسته، کنشهای درست یا برحق را آنهایی میدانند که منتج به خیر هستند. وظیفهگرایان حق را مقدم انگاشته، آن را مستقل بر خیر میدانند و حتی کنشهای منتج به خیر را زمانی که متعرض قواعد اخلاقی بنیادین میشوند، منع میکنند. در میان نتیجهگرایان عصر جدید میتوان به فایدهباوران اشاره کرد؛ مکتبی که ریشه در نظریة اخلاق هیوم داشت و جرمی بنتام انگلیسی، پایهگذار آن بود و اصل آن بر لذتجویی به عنوان خیر و گریز از درد و رنج به عنوان شر بود. همچنین نوعی ناتورالیسم در سده نوزدهم در قالب داروینیسم اجتماعی که نمایندۀ بزرگ آن هربرت اسپنسر انگلیسی بود، پدیدار شد که از نظر اخلاقی، اصل را بر خیر میگذاشت. در نظریة اخیر که ریشهای در زیستشناسی داشت، خیر حاصل تناسب با نیروهای تکامل است. وظیفهگرایی سدههای جدید را نیز میتوان نزد فلاسفهای چون امانوئل کانت جست که یک «امر مطلق» را بالاتر از تمام کنشها و اهداف قلمداد میکرد. نزد او، برای مثال، دروغ گفتن ناحق است، حتی اگر برای حفظ جان باشد.
بر مبنای آن میراث تاریخی طولانی مباحثه فلسفی درباره حق و خیر که میتوان آن را همپای عمر اندیشۀ فلسفی یافت، در سدة بیستم، نظریههای مارکسیستی، نظریههای فایدهباورانه، پراگماتیستی، ناتورالیستی، زبانی، روانکاوی و... در مناظره حق و خیر شرکت کردند. از مهمترین متفکران سیاسی معاصر که به بحث دوگانۀ حق و خیر ورود کردند میتوان به فیلسوف و اندیشمند محافظهکار آمریکایی، الیسیدر مکاینتایر (در پی فضیلت،1392)، دو تن از اندیشمندان برجستة اجتماعگرا، مایکل سندل (1397الف، 1397ب) و چارلز تیلور و فیلسوف سیاسی بزرگ آمریکایی، جان رالز اشاره کرد. از این میان، برخی از صاحبنظران، جان رالز را مهمترین فیلسوف سیاسی سده بیستم دانستهاند (ر.ک: Gordon, 2008). او که بسیار از امانوئل کانت تأثیر پذیرفته و بسیار منتقد اخلاق فایدهباورانه بود، کتابی با عنوان «نظریه عدالت» در 1971 میلادی نگاشت و نظریة خود را تا آخر عمر، در سالهای آغازین نخست سدة بیست و یکم ادامه و مورد بازاندیشی قرار داد. آخرین اثر او، «عدالت بهمثابه انصاف» بازگویی یک نظریه است که نتیجة بازنگریهای او بر نظریة عدالت میباشد.
تقدم و تأخر مفهومی خیر و حق
ایدة تقدم خیر بر حق اساساً هدفمحور است، خواه این هدف، معنایی ابزاری داشته باشد، خواه معنای زیستشناختی. آنچه خیرِ یک چیز یا شیء است، آن را قادر به دستیابی به هدفش میکند. به این معنا، فایدهای حاصل میآید. آنچه برای یک ارگانیسم یا موجود زنده از منظر زیستشناختی، خیر است، به بقا و رشد و پیشرفت آن کمک میکند. این رویکرد نتیجهگرایانه به اخلاق را رویکرد غایتشناسی6 خواندهاند (مشتق از واژه7 یونانی که به معنی هدف یا غایت است). در سطح مناسبات اجتماعی، چنانکه از تفسیر اِدِل، فیلسوف معاصر آمریکایی برمیآید، اگر خیر را مقدم بر حق بدانیم، آنگاه میپذیریم که قواعد کنشی که مایة دستیابی به خیر میشود، تعیین میکند که چه چیز حق است و ویژگیهایی که مؤید چنین قانون اخلاقی است، فضیلت تلقی میشود. مفهوم زندگی خیر (خوب)، چه به نام خود آن یا تلقی آن به عنوان «آرمانهای زندگی»، بر این قالب غلبه دارد و مرحلة غایی را در توجیه کنش یا روش میسر میگرداند (ادل، 1385: 1184).
رویکرد دیگر به اخلاقیات که حق یا «حق بودن8» را اصل مینهد و گفتیم که وظیفهگرایان هوادار آنند، غایت را در جوهر امر اخلاقی لحاظ نمیکند (وظیفهگرایی9 مشتق از deon یونانی در معنی وظیفه یا تکلیف است). در قالب حقوقی، اخلاقیات نظام قوانین یا قواعدی تلقی میشود که بر آدمیان واجب شده است؛ نظام قوانینی از این دست، «قانون اخلاقی»اند. این قالب معمولاً توجیه و توضیح قانون را در برمیگیرد و ریشه و منبع قوانین را در ارادة الوهی یا نظم طبیعی یا عقلانیت ذاتی قرار میدهد. از این منظر، آدمیان را چنین در نظر میگیرند که برای شناخت قانون اخلاقی، صاحب قوت عقلانیاند و از قوت عاطفی هم برخوردارند که به واسطه آنها، نظام قوانین اخلاقی را شناخته، محترم میشمارند. مطابق رویکرد اخیر، هر کنشی بر مبنای کیفیت و ویژگی خود کنش توجیه میشود، نه نتیجهای که از آن حاصل میشود. ویژگی اخلاقی کنش از منظر وظیفهگرایی، مطابقت آن با قواعد کلی است. یکی از پرسشهای اساسی این است که قواعد اخلاقی که کنش باید در هماهنگی با آنها باشد، چیست؟ قواعد که استقرار یافتند، وظیفة اخلاقی فرد صرفاً عمل در هماهنگی با آن قواعد است. این قواعد را گاه ادیان مقرر میکنند و گاه نظامهای اخلاقی متافیزیکی. تا آنجا که به عقل مربوط است، شناخت و صورتبندی زمینهای که این قواعد را تعیین میکند، وظیفة فلسفه است.
هر یک از این قالبهای هدفجویی (به محوریت خیر) و حقوقی (با محوریت حق) مدعی در برگیرندگی و شمول هستند، اما روندهای اخلاقی را به شیوههای کاملاً متفاوتی تفسیر میکنند. در هر یک برمیگزینند که از گنجینة احساسهای بشری، کدام احساسها لازم است که کار شاق اخلاقیات را بکنند. قالب هدفجویی بیشتر به میل و آرزو و در غیر این صورت به خرسندی خاطر و لذت متمایل است و قالب حقوقی به گناه و شرم و خوف. هر یک محتوای برگزیدة خود را در الگوی متفاوتی تنظیم میکند. در یکی معمولاً با توجه به سلسلهمراتب وسایل و اهداف که به غایت نظاممندی ختم میشود و در دیگری با توجه به قواعد عام و کاربستهای خاص آنها. این وجوه انتظام بر شیوههای تصمیم در اخلاقیات سخت تأثیر میگذارد: در هدفجویی، یافتن راهبردهای مناسب است و در قالب حقوقی نیز استنتاج از اصول.
تاریخ مفهومی حق و خیر
بحث تمایز میان خیر و حق که سابقهای بس طولانی در تاریخ اندیشه دارد، تابعی از شرایط تاریخی است. «تاریخ ارتباط خیر و حق در عرصة اخلاقیات عبارت است از تاریخ ارتباط این قالبهای مفهومی و تبدیل آنها تحت رشد شناخت بشری و تحولات صور اجتماعی و فرهنگی و پدیدار شدن مقاصد گوناگون و پالایش نظریة فلسفی» (ادل، 1385: 1185). اهداف و قوانین جوهری اخلاقیات و دامنه و طرز تلقیهای اساسی آن، با توجه به الگوهای فرهنگی مختلف و در دوران تاریخی متفاوت، تفاوت بسیار دارد. بنابراین تاریخ ارتباط خیر و حق در عرصة اخلاقیات عبارت است از تاریخ ارتباط این قالبهای مفهومی و تبدیل آنها تحت رشد شناخت بشری و تحولات صور اجتماعی و فرهنگی و پدیدار شدن مقاصد گوناگون و پالایش نظریة فلسفی.
دوران باستان و میانه
در عصر باستان اندیشه غرب، دستکم دو جریان مهم فکری ظهور میکند: یکی در یونان و دیگری در اورشلیم (ر.ک: اشتراوس، 1393). وجه ابتدایی حقوقی تفکر در دین عبرانی (یهودی)، تحول مشخصی داشته است؛ با خدا در مقام شریعت