تعامل حاکمیت ملی با حاکمیت فراملی در بستر جهانیشدن، موضوع بررسی اين نوشتار است. این بررسی نشان میدهد که جهانیشدن به خودی خود حاکمیت را با تحدید مواجه نمیسازد. بلکه حاکمیتها ضمن نگهداشت هویت ملی، یک هویت جهانی هم پیدا کرده و این دو در کنار هم میتوانند همزیستی داشته چکیده کامل
تعامل حاکمیت ملی با حاکمیت فراملی در بستر جهانیشدن، موضوع بررسی اين نوشتار است. این بررسی نشان میدهد که جهانیشدن به خودی خود حاکمیت را با تحدید مواجه نمیسازد. بلکه حاکمیتها ضمن نگهداشت هویت ملی، یک هویت جهانی هم پیدا کرده و این دو در کنار هم میتوانند همزیستی داشته باشند. جهانیشدن صرفاً از بالا نيست بلکه با شکل جدیدی از جهانیشدن تحت عنوان «جهانیشدن از پایین» هم مواجه هستیم که فشارهای «جهانیشدن از بالا» را تعدیل میسازد. نگاه تعاملی از سوی جمهوری اسلامی ایران میتواند از فشارهای حاکمیت جهانی در جهت سلبی کاسته و بهطور متقابل و اثباتی بر پویشهای حاکمیت فراملی تأثیرگذار باشد که نمونه آن رویکرد «گفتگوی تمدنهای» و «دیپلماسی عمومی» است.
پرونده مقاله
«حاکمیت» اگرچه با تغییر و تحولات رخ داده در روابط بینالملل، حقوق بینالملل و اشکال ارتباطات، متحول شده، ولی این تحولات عملی بدون عقبة نظری صورت نگرفته است. اصل «حاکمیت» پس از معاهدة وستفالیا (1648) همراه با تأسیس سیستم دولتـ ملتها به وجود آمد؛ ولی این ادعای هنجاری و چکیده کامل
«حاکمیت» اگرچه با تغییر و تحولات رخ داده در روابط بینالملل، حقوق بینالملل و اشکال ارتباطات، متحول شده، ولی این تحولات عملی بدون عقبة نظری صورت نگرفته است. اصل «حاکمیت» پس از معاهدة وستفالیا (1648) همراه با تأسیس سیستم دولتـ ملتها به وجود آمد؛ ولی این ادعای هنجاری و اصل حقوقی هرگز مطلق نبوده است. در عرصة نظریهپردازی تحول این اصل از سدههای 18و19 تا به امروز در نتیجة چالشهای نظری آن و در بستر تقابل رویکردها بوده که متحول شده و به تدریج از مطلق بودن آن کاسته شده است.
در این مقاله، این تحولات که در اصل حاکمیت ایجاد شده، در بستر چهار تقابل نظری کلان سیاسی بینالمللی بررسی شده است: تقابل اول که ریشه در دورة روشنگری اروپا و سدههای 18 و 19 دارد بین «اجتماعگرایی» و «جهانـ میهنگرایی» است. تقابل دوم، «بین رئالیسم» و «ایدهآلیسم» است که از شکلگیری رسمی رشتة روابط بینالملل تا دهة 1970 ادامه دارد. تقابل سوم بین «نورئالیسم» و «لیبرالیسم» (از دهة1970 تا 1990) و بالأخره تقابل آخر بین رئالیسم و نورئالیسم با مجموعه نظریههای انتقادی پس از جنگ سرد است. ویژگی عمدة این چهار تقابل که از عصر روشنگری اروپا در عرصة نظریهپردازی حاکمیت و دولت آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد، این است که در هر یک از این تقابلهای نظریهپردازی، در واقع تقابل بین ایدة حاکمیتِ محدود به سطح«دولت» و حاکمیتِ «فراتر از سطح دولت» است.
پرونده مقاله